نماد سایت سید علی احمدی

داستان زندگی عباس برزگر : دستفروشی که با گردشگری میلیاردر شد

قصه زندگی عباس برزگر بیشتر از آنکه به واقعیت شباهت داشته باشد به فیلم و افسانه می ماند. در یک شب بارانی و تاریک، اتفاقی رخ میدهد که درآمدش را به بیش از چند میلیون تومان در روز می رساند. عباس برزگر که روزی در انشای دوران کودکی اش نوشته بود دوست دارد در آینده شغل پادشاهی داشته باشد و مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار گرفته بود حالا در روستای بزم استان فارس از طریق گردشگری برای خودش پادشاهی شده است، همچنین چندی پیش گروهی از هالیوود به محل سکونتش آمدند و قرارداد ساخت فیلمی بر اساس زندگی اش را با او به امضا رساندند. این فیلم هم اکنون در حال ساخت است و چندی دیگر در سینماهای جهان اکران خواهد شد.

بیوگرافی عباس برزگر

در ذهن شما چند درصد احتمال موفقیت و ثروتمند شدن برای چنین شخصی وجود دارد؟

چقدر شرایط حال حاضر شما بهتر از شرایط این کارآفرین است؟

دنیای ما بازتاب افکاری است که در ذهنمان پرورش می‌دهیم و متاسفانه بیشتر داستان هایی که به خودمان تعریف می‌کنیم جواب این سوال است که چرا موفق نمی‌شویم! امیدوارم با مطالعه زندگی این اسطوره‌ی شیرازی، که برای ۹۰۰۰ نفر شغل ایجاد کرده است، این تغییر ساده در سوال ذهن تان شکل بگیرد و بعد ازین به ” من چطور موفق بشوم ؟ ” فکر کنید. ذهنتان پر باشد از انگیزه و داستان های موفقیتی که از خود دارید.

نکته قابل توجه : این مصاحبه مربوط به ۳ سال پیش است و عددهای اعلام شده بدون در نظر گرفتن افزایش قیمت دلار و ارز خارجی در ایران است.

(ازینجای این نوشته به بعد از زبان خود عباس برزگر است. برگرفته از کتاب ۲۱+۵ کارآفرین ایرانی )

از خانه ۸۰ متری به کسب و کار ۲۷ هکتاری

از صفر شروع کردم. تا ۱۴ سال پیش در شهر شیراز دست فروشی می کردم. از ترس شهرداری و سد معبر به روستای بزم پناه آوردم و سوپرمارکت کوچکی راه اندازی کردم. آن موقع درآمدم روزی ۱۰۰۰ تومان بود!

خواست خدا بود که شبی باران شدیدی گرفت، دو مسافر آلمانی که اصلا قرار نبود در ده ما اقامت کنند، در مسیر به کرمان در باران گیر می کنند. نیاز به کمک داشتند، به سراغ من آمدند. من به خانه دعوتشان کردم شامی که درخور دو میهمان خارجی و غریبه باشد نداشتیم و مجبور شدم همان سفره فقیرانه خودمان را برایشان پهن کنم و همان دم پختک گوجه فرنگی که همسرم برای خودمان پخته بود، برایشان بیاورم. بعد هم آنها را به یک چای آتشی دعوت کردیم و تنها رختخواب های خانه را برای میهمانان خارجیمان مهیا کردیم و خودمان روی زمین خوابیدیم.

اولین درآمد گردشگری عباس برزگر

آن دو مسافر آلمانی بسیار خوششان آمد بعد رفتند و تعریف ما را کردند تا اینکه ۵ نفر دیگر آمدند. آن ۵ نفر موقع رفتن ۲۰۰ هزار تومان به من دادند. ۲۰۰ هزار تومان معادل ۲۰۰ روز درآمد من در آن سوپرمارکت بود! به ذهنم رسید که میشود از این راه پول درآورد. وقتی اولین بار موقعی که آن پنج نفر توریست از من خواستند که آنها را در ده بگردانم و اطراف را نشانشان بدهم، فکر می کردم مردمان جوان و خوش ظاهر و خانه های نوساز جاذبه توریستی اند و از این که خانه ی عادی روستایی را نشانشان بدهم خجالت می کشیدم و فکر می کردم آبروی کشورم می رود؛ اما مشاهده کردم توریست های خارجی علاقه ی زیادی به دیدن خانه های روستایی با تنورهای گلی و افراد مسن با دست های چروکیده و گاو و گوسفندهایشان دارند.

اینجا بود که فهمیدم زندگی روستایی یکی از بهترین جاذبه هاست. چون قبلا در حافظیه فال میفروختم، میدانستم توریستها آنجا می روند. به فکر افتادم بروم حافظیه و به توریست ها بگویم بیایید خانه من کته ی گوجه بخورید! بیایید خانه من گاو و گوسفند ببینید! بلد نبودم، بی سواد بودم. بعد فهمیدم این سماجتم اشتباه بود. فهمیدم نمی شود یکهو به یک خارجی بگویی بیا خانه ی من!

شکل‌گیری ایده دهکده گردشگری

در شیراز به من گفتند الآن در اصفهان یک همایش در جریان است و گردشگران خارجی الآن در اصفهان زیادند. همان موقع به اصفهان رفتم. آنجا هم همه به من بی محلی کردند. تا این که یک پیرمردی که راننده ی مینی بوس بود دلش به حالم سوخت. به من گفت برای جذب توریست نمیشود همین طوری پیش آنها بروی و بگویی بیایید خانه ی من! باید برنامه داشته باشی. آن پیرمرد به من گفت باید بروی سراغ دفاتر آژانس های مسافرتی، باید آنها را راضی کنی تا بیایند و منطقه ات را ببینند و آن را در برنامه هایشان بگذارند.

سراغ آژانس مسافرتی که آن پیرمرد معرفی کرده بود رفتم و با مدیر آژانس و همکار ایشان صحبت کردم. اول به من خندیدند. بعد گفتند اگر توریست می خواهی باید با هزینه ی خود ما را به روستایت ببری تا از منطقه دیدن کنیم. اگر از محل خوشمان آمد آن وقت بازدید از آن را در برنامه های خود می گذاریم. من آن ۲۰۰ هزار تومانی که معادل ۲۰۰ روز کار کردنم بود را خرج کردم. ۱۰۰ هزار تومان آن را برای این آژانس مسافرتی هزینه کردم، ۵۰ هزار تومان برای یک آژانس در شیراز و ۵۰ هزار تومان دیگر را هم خرج آژانسی در تهران کردم. درواقع تمام دارایی ام را خرج کردم تا مسافر بیاید و کم کم مسافران آمدند.

نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

نزدیک به شش ماه به صورت رایگان کار کردم، بعد هم از هر توریست، درصد بسیار کمی به من دادند. دو سال طول کشید تا فهمیدم دستشویی فرنگی چیست! فهمیدم داشتن حمام مناسب چقدر واجب است. الان تا شبی ۱۰ میلیون و حتی ۳۰ میلیون هم درآمد دارم ولی یک شبه نرسیدم. خیلی ها به من خندیدند و بی محلی کردند. حتی به دلیل اینکه سواد نداشتم در ابتدا به من پروانه ی گردشگری نمی دادند. خلاصه کار گسترش پیدا کرد و با پولی که درآمد، زمین های اطراف را خریدم.

کم کم ان خانه ی کوچک ۸۰ متری هی بزرگتر شد! به مرور و در طول این سالها ضمن گسترش دادن اتاق ها، مزرعه و باغ های میوه و محوطهی روباز چای‌خانه و موزه و … به آن اضافه شد. در حال حاضر آن کسب و کار ۸۰ متری به مساحتی حدود ۲۷ هکتار افزایش پیدا کرده است.

قلق خارجیها را یاد گرفتم

به خاطر دارم روزهایی که برای مهمانان خارجی بهترین میوه ها، بهترین خیار و سیب را می خریدم، اما وقتی میرفتیم خانه های روستاییان تا قالیبافی را نشانشان بدهیم، وقتی در آنجا یک خیار محلی کج و کوله میدیدند با کیف می خوردند و به به و چه چه می کردند. من آن موقع نمی فهمیدم. فقط میدیدم توریست ها به این خیارهای محلی که ما در ده به آنها “خیار خودمانی” می گوییم بسیار علاقه مندند؛ همین طور “نان خودمانی”، “پنیر خودمانی” و “ماست خودمانی” ما را هم دوست دارند. بعد به مرور فهمیدم در دنیا به این محصولات خودمانی “ارگانیک” می گویند و گردشگران خارجی آنها را خیلی دوست دارند.

امروز تمام صبحانه و غذایی که برای توریستها آماده می کنیم از محصولات خودمانی یا ارگانیک مزرعه خودمان است. یک روز دندان درد داشتم و یک توریست فرانسوی قرص مسکنی به من داد. بعد از خوردن قرص، پوسته ی آن را روی زمین انداختم. مهمان های خارجی جور بدی نگاه کردند. فهمیدم پاکیزگی و تمیز نگه داشتن زمینی که خدا به من داده خیلی مهم است. فهمیدم این کشور، این زمین، این نعمت ها امانتی هستند در دستان من. من همه ی اینها را ذره ذره تجربه کردم و یاد گرفتم.

شیطنت یک پسربچه و تور گردشگری عشایر

من با تجربه ای که به دست آوردم متوجه شدم که گردشگران خارجی بیش از هر چیز در مورد شیوه های زندگی ایرانی و تفاوت های فرهنگی مان کنجکاوند. آنها نیامده اند که آدمها و زندگی هایی شبیه خودشان ببینند. آنها بیش از هر چیز مشتاق هستند تا ایرانیهای اصل را ببینند و عشایر به عنوان یک شیوه زندگی بکر و دست نخورده زندگی ایرانی، برای آنها جذابیت زیادی دارد.

این ایده زمانی به ذهنم رسید که یک شب در روستایمان عروسی بود و من ۵ خانم توریست خارجی را به آن عروسی بردم. پسربچه شیطنت کرده بود و لباس زنان عشایر را به تن کرده بود و میرقصید. دیدم توریست ها شروع به عکس گرفتن کردند! فهمیدم که خوششان آمده. با خود گفتم چرا توریست ها را پیش عشایر واقعی که در کوههای اطراف ساکن بودند نبرم؟ از فردا توریست ها را به دیدن عشایر خمسه داراب که در نزدیکی بوانات اتراق کرده بودند بردم. بنابراین تور گردشگری عشایر را راه اندازی کردم.

هرگز سر میهمانانم کلاه نمی گذارم

من هیچ گونه تبلیغی نداشتم و فهمیدم منی که سایت ندارم، ایمیل ندارم، برای موفقیت و جذب توریست های بیشتر فقط یک راه دارم؛ جلب رضایت مشتری! یک مسافر راضی برود تا ده مسافر دیگر بیایند، من کاری نمی کنم تا میهمانانم تصور کنند که این کارها را برای پول و انعام انجام میدهم. من هرگز سر میهمانانم کلاه نمی گذارم. متأسفانه برخی با تصور اینکه گردشگران خارجی هستند یا حتی اهالی یک شهر دیگرند تا می توانند نرخها را چند برابر می گیرند و جیب میهمان را خالی می کنند. این موضوع تأثیر خیلی بدی بر روی صنعت گردشگری دارد و درآمدزایی در این حوزه را کاهش میدهد

من در دهکده گردشگری ام به هیچ عنوان انعام هم نمی گیرم و به دیگران هم اجازه این کار را نمی دهم و غیر از هزینه اقامت در هتل روستایی اش هیچ پول اضافه ای از گردشگران دریافت نمی کنم. روشم این است که هنگام وارد شدن گردشگران با پرچم کشورشان و بامحبت، دوستی و صداقت استقبال می کنم و هنگام خداحافظی نیز با دود و اسپند و گرفتن قرآن بر روی سر آنها را بدرقه می کنم. آنها نیز در احترامی متقابل، قرآن را می بوسند و بر روی سر خود می گذارند.

بازاریابی و مشتری مداری اصولی یعنی این:

من با مرغوب ترین و بهداشتی ترین مواد غذایی از میهمانانم پذیرایی می کنم. من برای میهمانانم چند دقیقه پیش از غذا از مزرعه ام سبزی تازه می چینم و ۱۰ دقیقه قبل از صبحانه از کندو عسل تازه در می آورم، گویا عزیز ترین میهمانانم آمده اند. من گردشگران را به تماشای نان پختن و علف چیدن و میوه چینی روستاییان می برم. آنها را حتی به عروسیهای روستایی می برم و در حنابندان و مراسم ایرانی شرکتشان میدهم علاوه بر این گردشگران خارجی را به سیاه چادرهای عشایری می برم و از آنها با دوغ و شیر تازه پذیرایی می کنم

این صداقت گردشگران را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع پولی که باصداقت و درستکاری به دست می آید برکت پیدا می کند و رمز موفقیت من هم همین است. من خودم به عنوان یک گردشگر به کشورهای اروپایی سفر کردم تا ببینم یک توری دارد و آنها برای گردشگران چه کاری انجام میدهند. این موضوع کمک زیادی به من کرد.

دکترای افتخاری گردشگری از فرانسه

هرکدام از ما که از مسافر خارجی پذیرایی می کنیم مانند یک سفیر ایرانی هستیم که ایران را به کشورهای دیگر معرفی می کنند؛ بنابراین باید بهترین رفتارها را با گردشگر خارجی داشته باشیم.

دو دختر کوچکم بارها به عنوان کوچک ترین راهنمایان گردشگری ایران مورد تشویق قرار گرفتند و یک دانشگاه در فرانسه به دخترم زهرا دکترای افتخاری گردشگری اعطا کرد. آنها در حال حاضر در دهکده گردشگری مان از میهمانان پذیرایی می کنند اما در آینده هم تصمیم دارند همین رشته را در دانشگاه بخوانند. خود من هم بعد از آنکه کارم بالا گرفت از سازمان گردشگری کشور خواهش کردم مرا به خارج از کشور بفرستند تا در این زمینه آموزش ببینم و آنها مرا به آلمان فرستادند و دوره آموزشی کوتاه مدتی در آنجا پشت سر گذاشتم.

دهکده گردشگری عباس برزگر: شبی ۱۰ میلیون

هم اکنون دهکده گردشگری عباس برزگر متشکل از چندین خانه روستایی است که سه اتاق آن با ۷۰۰ سال قدمت و طراحی به سبک زندگی روستایی ایران گران ترین اتاق های این دهکده به شمار می آیند. غیر از این در این دهکده مزرعه، دامداری، باغ میوه، فروشگاه صنایع دستی عشایر، فروشگاه داروهای گیاهی و عرقیات گیاهی هم وجود دارد و محصولات غذایی میهمانان به صورت مستقیم از این مزارع و دامداریها تأمین می شوند. شبی ۷۰۰ یورو کرایه این اتاق هاست و سالی ۸ هزار گردشگر به دهکده می آیند.

عباس برزگر در حال حاضر مشغول آماده سازی ۱۵ هزار سیاه چادر عشایری است. او با بزرگان طایفه های قشقایی و بختیاری به توافق رسیده است تا میهمانان خارجی را در سیاه چادرهایشان بپذیرند و هر خانواده عشایری در ازای پذیرایی از میهمانان درصدی از هزینه اقامت مسافران را دریافت کند. حالا شهرت عباس برزگر به اندازه ای رسیده است که تمام ظرفیت دهکده منحصر به فردش در ۳۶۵ روز سال اشغال می شود

یونسکو: شگفت‌انگیز ترین تجربه گردشگری در ایران

یونسکو در کتاب راهنمای گردشگری خود، تور عشایری عباس برزگر را به عنوان شگفت انگیزترین تجربه گردشگری در ایران معرفی کرده است. در روستایی که نه چندان حاصلخیز است و نه جاذبه خاصی دارد.

در حال حاضر هزینه هر شب اقامت در دهکده گردشگری او چیزی حدود ۱۰ میلیون تومان است. (۷۰۰ یورو) کارشناسان صنعت گردشگری می گویند اگر او بتواند استانداردهای هتل خاص و منحصر به فردش را ارتقا دهد به راحتی می تواند درآمدش را به عنوان یکی از گران قیمت ترین هتل های خاورمیانه و جهان افزایش دهد.

او این روزها مشغول آموزش خانواده های عشایری برای پذیرایی از میهمانان خارجی است. ۱۰۰ نفر از جوانان خانواده های عشایر زبان انگلیسی آموخته اند تا بتوانند به راحتی با میهمانان ارتباط برقرار کنند. آنها قرار است میهمانان خود را به تماشا و تجربه تمام روزمرگی های زندگی ایل قشقایی و بختیاری ببرند.

میهمانان از دامنه های کوه بالا می روند و همراه با دختران جوان گیاهان دارویی می چینند. با چوپانان به صحرا می روند و در کنار آنها غذا می خورند. به سوگواری ها و جشن های عشایری دعوت می شوند. شبانه و در سکوت کوهستان به پیرمردهای نی انبان و سرنا نواز گوش میدهند و کنار دارهای زمینی گلیم و گبه می نشینند و بر تارهای آن کره می زنند. قصه های جن و پری کهن سالان ایل و تجربه های شگفت انگیزشان از مواجهه با طبیعت را می شنوند و باورهایشان درباره تولد یک نوزاد جدید و رسوماتشان را تماشا می کنند.

عباس برزگر پیش از این برای ۹ هزار نفر از ساکنان روستای بزم شهرستان بوانات استان فارس اشتغال ایجاد کرده است و حالا ۱۵ هزار خانواده دیگر در درآمد و کسب و کار او شریک می شوند.

برگرفته از کتاب زندگینامه ۲۱+۵ کارآفرین ایرانی

خروج از نسخه موبایل